معصومه عرب_ صبحی آرام در بهارستان است. آفتاب هنوز کامل بر گنبد شیشهای نتابیده که در راهروها، گفتوگوها آغاز میشود. از دور، میشود صدای نمایندگانی را شنید که درباره قیمت نان، مسکن، یا آینده جوانان حرف میزنند. صدایی که اگر خوب گوش بسپاری، نه فقط صدای سیاست، که صدای زندگی مردم است.
قانون، در اینجا شبیه رودیست که از دل حرفها و تصمیمها میگذرد. هر واژهاش، سنگیست که اگر درست چیده شود، مسیر آب را هموار میکند تا به زمین مردم برسد.
در گوشهای از صحن، نمایندهای درباره اشتغال حرف میزند. در ذهنش نه فقط عدد و نمودار، که تصویر جوانیست در شهر خودش که دنبال کار میگردد. نماینده دیگری، از وضعیت خانوادهها میگوید؛ از سفرهای که باید گستردهتر شود، از خانههایی که هنوز در انتظار سقف امناند. اینجا، تصمیمها بینام نیستند؛ هر مصوبه، ردّی از یک زندگی واقعی دارد.
مجلس در روزهای دشوار اقتصادی، شبیه فانوسی است در دل مه. نورش گاهی کمسو، گاهی پرنور، اما همیشه نشانهی راه. تصمیمها در این خانه، اگر با خرد و همراهی جمعی گرفته شوند، میتوانند گرمای امید را به خانههای مردم بازگردانند.
حل مسائل معیشتی، فقط در اعداد و بودجهها خلاصه نمیشود. گاهی نیاز است تا گوش مجلس، نزدیکتر به صدای کوچهها باشد؛ به صدای بازاری که آرامتر شده، به صدای مادری که میخواهد فرزندش درس بخواند، و به جوانی که هنوز به آینده فکر میکند. این گوش دادن، مقدمهی هر اصلاحی است.
مجلس، هرچه بیشتر به گفتوگوهای واقعی جامعه نزدیک شود، از جنس مردمتر میشود. در این نزدیکی، قانون نهفقط نوشته میشود، بلکه احساس میشود. همانجا که نماینده، میان برگههای مصوبه، نبض زندگی را میشنود و میفهمد قانون یعنی تکیهگاه آرامش مردم.
در روزهای سخت، شاید نگاه مردم به مجلس، شبیه نگاه به پنجرهای باشد که از آن، نور امید به خانهشان میتابد. هر طرحی که تصویب میشود، اگر رنگی از درک و همدلی در خود داشته باشد، میتواند همان روزنهی روشن باشد که مردم از آن به فردا نگاه میکنند.
و شاید همین، نقش بزرگ مجلس باشد:
حفظ توازن میان تصمیم و دل، میان عدد و نان، میان قانون و لبخند.
خانهای که اگر چراغ خرد در آن همیشه روشن بماند، بیشک مسیر معیشت و آرامش مردم نیز روشنتر خواهد شد.