پایگاه خبری شرقنگار به نقل از تابناک رضوی: برخی از گویندگان و به ویژه مداحان حرف هایی میزنند که نه بهانه که مدرک آشکار به دست دیگران میدهند بهگونه ای که نه مخالف را که معتقد خردمند را هم برمیآشوبد. روضههایی میخوانند که نه تنها معرفتی نمیافزاید که به فقر خردورزی منتج میشود. فراتر از این؛ به اینها کاری نداریم که ذکر نمونههایش هم میتواند مصداق تشییع فاحشه باشد.
ما فضیلتهای حقیقی که با عاشورا شکوفا میشود را به این نگاه داوری کردن به جد با انصاف، فاصلهای هزار فرسخی دارد. مثلا خطیب منبرنشین مستند به روایات و درس گرفته از آیات، از عظمت و رهآوردهای انسانی عزاداری برای سیدالشهدا(ع) میگفت. از اشکهایی که فقط فاصله چشم تا صورت را نمیپیماید بلکه به دل و اندیشه طراوت میبخشد. اشکهایی که از احساس فاصله گرفته و به شرافت همراهی و هم رایی تعالی یافته است.
از روضهها و اشکهایی که ما را در فاصله چهارده قرن با عاشورا نمیگذارد که در متن عاشورایی مدام ما را به نقش آفرینی میخواند. او به نقل از امام صادق(ع) میگفت، هرکه درباره امام حسین شعری بگوید و ۱۰ نفر را بگریاند، خداوند برای گوینده و گریهکننده، بهشت را واجب میکند. او همچنین به نقل از حضرت صادق بیان داشت که اگر کسی نزدش، یادی از امام حسین شود و اشک از چشمانش جاری شود، خداوند به کمتر از بهشت برایش راضی نخواهد شد.
شنیدن این روایات برای عموم مستمعین، پذیرفتنی و راهگشا مینمود اما بنده خدایی ناباورانه میشنید و فراتر از این؛ با ترید نگاه میکرد به مباحث عاشورا. شک از چشمانش میتراوید وقتی میشنید که از معارف و برکات عزاداری بر سیدالشهدا میگفتند. نمیتوانست آنچه میگویند را برای خود حلاجی کند. شاید میخواست با انگشتان دو تا دستش محاسبه کند آنچه را خطیب میگفت.
انگار کتابش هم نمیتوانست حسابهایی چنین را برایش، گره بگشاید. همین هم باعث شد تردید از ذهنش به زبانش بیاید و بگوید: مگر میشود مثلا اشک بر امام حسین چنین و چنان کند.
مگر فرق روزهایی مثل عاشورا و شبهایی چون قدر و زمینهایی چون کربلا و زیر گنبد سیدالشهدا، با دیگر زمانها و مکانها چیست که چنین دستاوردهایی داشته باشد؟ خود را عاقل میپنداشت به این علامت سئوالهایی که در ذهنش نقش بسته بود و اگر نگوئیم سفیه، دیگران را ساده میپنداشت که چنین باور و نگاهی دارند. میگفت با عقل جور در نمیآید! گفتم به نظر تو، پدیده ای چون برق، برای کسانی که قبل از ادیسون میزیستند با عقل جور درمیآمد؟
اگر پیشتر کسی میگفت که با یک لامپ کوچک، خانه روشن میشود و با یک کلید یک شهر روشنایی را جایگزین تاریکی میکند، برای مردم آن عصر پذیرفتنی بود؟ اصلا چرا راه دور برویم، همین فضای مجازی را اگر کسی همین چند سال پیش آن را برایمان تصویر و تعریف میکرد، میپذیرفتیم این همه گستردگی و اثر را؟ آیا نمیگفتیم: با عقل جور در نمیآید که یک نفر در این سوی زمین دیگری را در آن سوی کره خاکی ببیند و با هم حرف بزنند؟
برایش اضافه کردم که همین چهار پنج سال پیش، قبل از همهگیر شدن اپلیکیشنهای جدید وقتی، یک نفر از گفتگوی اینترنتی با فردی در کشوری دیگر گفت، برخیها که معیارشان همان عقل مستظهر به اطلاعات اندک است با نگاه عاقل اندر سفیه نگاهش میکردند و نیشخند میزدند اما امروز همه اینها برای ما حل شده است. چنان که اگر کسی خلاف این را بگوید به حق سفیهاش میدانیم.
گفتم گفتها به یک مثال دیگر رسید که؛ مگر اتم چقدر است که شکافت هسته آن انرژیی آزاد میکند که یک شهر را نابود یا یک کشوری را آباد میکند؟ سخن که به اینجا رسید انگار که مچ گرفته باشد گفت: قصه اتم فرق میکند، فرایند غنی سازی در کار است، چندین و چند سنتری فیوژ میچرخند تا به غنای بالا برسد اورانیم و انرژیی چنین تولید شود اما این اصلا با اشک و روضه که شما میگویید جور در نمیآید.
گفتم در قضیه روضه هم بر «معرفت»تاکید داریم، اشک با معرفت میگوییم. این معرفت دقیقا همان فرایند غنیسازی است. قرار نیست آن یک قطره اشک به تنهایی و به ما هو اشک، معجزهای کند. این معرفت و شناخت و غنیسازی معرفتی است که میتواند قدرتی فراتر از تصور ایجاد کند. پس این احتمال را بدهیم که برای قطره اشک هم مثل اتم ظرفیت و انرژیی چنین فراوان باشد که آزاد شدنش آثاری چنان که میگویند داشته باشد.
بحث به این جا کشید که همه چیز را نمیتوان به حکمیت عقل محدود امروزی سنجید و بر هرچه نمی تواند حل کند، قلم گرفت. به فرداها و حل شدن بسیاری از مسایل باید نگاه داشت که میتواند مسائل معنوی گفته شده را برای مان حل کند. پس عاقلانه نیست هرچه را با دست نمیتوانیم وجب کنیم و اندازه بگیریم از اساس منکر شویم. قاعده خردمندی است که صفر و صدی فکر نکنیم بلکه برای احتمالات عادی هم حساب باز کنیم چه رسد برای قولهایی که صداقت گویندگانش بارها برای مان ثابت شده است.
دوست طرف این گفتوگو، به صراحت نپذیرفت تمامی سخن را اما همین که آن ناباوری اولیه از نگاهش رفته بود، خودش غنیمتی بود که ارزش قدر دانستن داشت. فکر میکنم اگر بیشتر تامل کند و دیده به تاملات باز کنیم بهتر خواهیم توانست با دادهها ارتباط برقرار و داده پردازی خردمندانهای داشته باشیم. این میتواند ما را به نتایج روشنتری برساند و هزینه ابدیت ما را نیز فراهم کند. فکر میکنم عقل هم بر این که نباید وجب خود را تنها محک سنجش دانست امضا بگذارد پس نباید هرچه در فهم ما نمیگنجد را غیر عاقلانه دانست، همین!