ابوالفضل مالکی_ شرق نگار_ در دل صحنههای بحران، جایی که دود و شعله یا فریاد کمک پررنگتر از هر صداییست، چیزی هست که اغلب از نگاه پنهان میماند. تکرارهای عجیب، همزمانیهای معنادار، و ریتمی که فراتر از تصادف صرف بهنظر میرسد.
بهعنوان یک آتشنشان شهری، بارها با موجهایی از حوادث مشابه در بازههایی محدود روبهرو شدهام. روزهایی بوده که چندین مورد محبوسشدن در آسانسور، تصادفهایی شبیه به هم در نقاط مختلف شهر، یا تماسهای پرتعداد درباره رفتارهای خودویرانگرانه بهصورت ناگهانی و همزمان رخ دادهاند.
در نگاه اول، ممکن است این وقایع بهعنوان تصادفیهای آماری تلقی شوند. اما برای کسانی که در خط مقدم ایستادهاند، این تکرارها معنایی فراتر دارند؛ چیزی شبیه به پژواک یک ضربآهنگ پنهان در روان جمعی شهر.
آیا قانون صد میمون در شهر ما زنده است؟
«قانون صد میمون» مفهومی در روانشناسی اجتماعی است که میگوید اگر تعداد کافی از اعضای یک جامعه رفتاری را یاد بگیرند، آن رفتار بدون آموزش مستقیم به دیگر اعضا نیز منتقل میشود.
درحالیکه دادههای عملیاتهای آتشنشانی دقیقاً در این قالب نمیگنجند، اما از نظر معنا بسیار نزدیکاند. گویی جامعه به شکل ناخودآگاه وارد فازهایی رفتاری میشود؛ از ترس و پرخاشگری تا بیتفاوتی و رفتارهای پرخطر.
سه نگاه علمی به همزمانی رخدادها
برای درک بهتر این پدیده، میتوان از نظریههای روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی شهری و علوم پیچیدگی بهره گرفت.
واگیر اجتماعی (Social Contagion):
رفتارهایی مثل خودکشی، خشونت یا حتی تماسهای اضطراری، تحت تأثیر رسانه یا شبکههای اجتماعی میتوانند بهسرعت در جامعه گسترش یابند. نمونههایش را بارها در روزهای پس از انتشار اخبار تلخ یا شوکهکننده دیدهایم.
ناخودآگاه جمعی (Collective Unconscious):
کارل یونگ این مفهوم را برای توصیف الگوهای روانی مشترک انسانها مطرح کرد. گاهی حوادث مشابه، بازتابی از یک الگوی فعالشده در ناخودآگاه جمعی جامعه هستند؛ واکنشی به تنشها، بحرانها یا اضطرابهای سرکوبشده.
نظریه آشوب (Chaos Theory):
یک عامل بهظاهر بیاهمیت، مثل خرابی چراغ راهنمایی، میتواند با زنجیرهای از اتفاقات، به موجی از تصادف منجر شود. شهر همانند سیستمی پیچیده و حساس به شرایط اولیه عمل میکند.
تجربه آتشنشانها؛ سنسورهای زنده بحران
آتشنشانها در اولین خط تماس با واقعیتهای انسانی قرار دارند؛ واقعیتهایی که اغلب، قبل از آنکه در آمارها یا رسانهها دیده شوند، در عملیاتها نمایان میشوند.
وقتی یک نوع حادثه چندباره در روزهای متوالی تکرار میشود، ممکن است این هشدار پیشدستانهای از تحولی پنهان در روان شهر باشد؛ نشانهای از استیصال، تنش یا فشارهای زیرپوستی.
راهبرد پیشنهادی: سامانه هشدار روانی مبتنی بر دادههای عملیاتی
چه میشود اگر دادههای عملیاتی آتشنشانی، نهفقط برای مدیریت حادثه، بلکه برای تحلیل روان جامعه بهکار گرفته شوند؟ ترکیب این دادهها با تحلیل رفتار جمعی میتواند به طراحی یک سامانه هشدار اجتماعی منجر شود.
چنین سیستمی میتواند به سیاستگذاران، روانشناسان، شهرداران و حتی رسانهها کمک کند تا پیش از وقوع موج بحران، از تپشهای نامنظم روانی در بافت شهر آگاه شوند.
نتیجهگیری: وقتی آتشنشانی فراتر از خاموشکردن شعلههاست
آتشنشان بودن فقط یعنی جنگیدن با حریق یا نجات جانها نیست. گاهی مأموریت ما شنیدن صداییست که از دل بیصداییها میآید؛ شناسایی ریتمیست که هنوز به گوش تحلیلگران نرسیده.
همزمانیهای پنهان در رخدادها، شاید پژواک همان اضطرابها، رنجها و بحرانهایی باشند که جامعه هنوز زبان گفتنشان را نیافته است. به دادههای ما گوش کنید؛ شاید راهی برای فهم بهتر شهری باشد که در سکوت، فریاد میزند.